از عنوان بالا ممکن است گمان شود که این موضوع با تحقیر یا با نگارش و صدور مجازات برای کسانی که درگیر این فرآیندهای انسانی میشوند، قضاوت خواهد شد. در راه خدایان، چنین موضوعی وجود ندارد. انکار این تمایلات و عدم شناخت صحیح آنها، یا ایجاد وضعیت ترس از جهنم ابدی برای درگیر شدن در آنها، تنها کار دشمن است که هدفش بازداشتن انسانها از پیشرفت معنوی است.
از آنجا که دشمن میخواهد اساساً فلاکت، کوری و فقدان خرد را در بشریت به عنوان هدف نهایی به دست آورد، نمیتواند راهحلها را در این نوشتار راهنما ارائه دهد، زیرا اگر چنین میکرد، انسانها باید درباره معنویت و خرد میآموختند، که باعث میشد تمام کلیساهای دشمن از پیروان تهی شوند، زیرا آنها بر فلاکت، رنج، مرگ و جهل شکوفا میشوند. به نفع دشمن است که این حالات در انسانها تا زمانی که ممکن است و برای حداکثر تعداد افراد ادامه یابد، بنابراین آنها همیشه این حالات را تداوم میبخشند تا به پوسته خالی تبدیل نشوند. مانند پزشکی که علاقهای به شفای انسانها ندارد بلکه میخواهد عمداً بیماری ایجاد کند، دشمن نیز همین را میخواهد. متأسفانه برای بسیاری، آنها تنها پس از درک ماهیت دشمن میتوانند این را ببینند. "دشمن بیرونی" سود زیادی از حفظ شر و دشمنان داخلی بشریت میبرد.
در حالی که "ادیان ابراهیمی" در مورد این موضوعات زیاد صحبت میکنند و انسانها را محکوم میکنند، آنها اساساً از طبیعت انسانی و بشریت متنفرند و به دنبال آنند که موجودات در جهل باقی بمانند. این وضعیت دو برابر مشکلات بیشتری ایجاد میکند که این انگیزههای کور، که در اینجا شرح خواهم داد، به تنهایی برای انسانها ایجاد میکنند. آنها رنج و عذاب بشریت را دو چندان میکنند.
سمت ما دقیقاً برعکس است و به دنبال تعالی انسانهاست در حالی که آنها را کاملاً انسانی نگه میدارد، بدون هیچ گونه نفرتی اساسی نسبت به آنچه بشریت هست یا میتواند باشد.
دروازه تکامل معنوی، که در آن نیروهای توصیف شده در اینجا میتوانند هم مانع باشند و هم بعداً با پیشرفت روح کمک کنند، در اعتدال این نیروها و تصفیه آنها نهفته است. اگر موجودی واقعاً بر این نیروها چیره شده باشد، پس او موجودی تصفیه شده است و چیزهای زیادی با موجودات مراتب بالاتر زندگی مشترک دارد. این را نمیتوان جعل یا از آن فرار کرد و این یک فرآیند مادامالعمر از تکامل است تا این نیروها را تحت قاعده صحیح خرد قرار دهد.
همانطور که روح در تلاش برای تکامل است، اساساً در جسمی تجسم مییابد. این جسم تمام نیروهای لازم برای تکامل خود را به همراه میآورد - نیروهایی که طبیعت را به حرکت درمیآورند، مانند توانایی تولید مثل، بقا، و تمام غرایز مرتبط برای زنده ماندن انسان.
مکانیسمهای بقا در بدن انسان عوامل انگیزشی و قدرتهایی هستند که برای زندگی بسیار ضروری هستند. بدون آنها، انسانها فوراً میمردند و نمیتوانستند تکامل یابند.
خدایان اینها را به عنوان نیروهای ضروری برای بقای انسان به آنها عطا کردهاند و این نیروها به طور جهانی در تمام موجودات زنده وجود دارند. آنها با خرد داده شدهاند و نماینده نیروهای تکاملی هستند.
عدم تعادل در این نیروها میتواند به دلیل رویدادهای آسیبزا، اراده شخصی، یا صرفاً عدم درک این موضوع باشد که باید این معادلات را متعادل کرد، یا ترکیبی از هر سه.
اساساً، هیچ یک از نیروهای حسادت، طمع، نفرت، خشم یا شهوت منفی نیستند، اما از آنجا که فاقد لوگوس یا خرد بالاتر هستند، اغلب عامل هلاکت برای انسانها هستند، زیرا میتوانند موجودی را به حالت حیوانی که فرد در طول تجسم خود در آن قرار میگیرد، فرو ببرند. هنگامی که اینها کنترل نمیشوند، فرد به آندراپود تبدیل میشود و در مسیر شر سقوط میکند.
به عنوان یک قاعده مشخص در اینجا، "اعتدال در همه چیز" بیان ارسطو است، که حقیقتی ابدی در مورد الهی کردن روح و تبدیل شدن به یک انسان برجسته است. این برتری نه تنها موفقیت دنیوی، بلکه موفقیت معنوی را نیز به ارمغان میآورد. موفقیت معنوی و درونی در اینجا مهمترین عامل است، زیرا این حالتی است که واقعاً یک انسان را از نظر درونی شاد و آزاد خواهد کرد، بیش از هر چیز خارجی دیگری که به عنوان یک افزودنی به آن حالت میآید.
فقدان این نیروها میتواند توانایی بقای فرد را به شدت کاهش دهد، اما کنترل کورکورانه آنها دیر یا زود به فروپاشی، عذاب و تخریب درونی، افسردگی و کمبود سلامت بیولوژیکی، معنوی و روانی منجر میشود. بنابراین آنها برای وجود ضروری هستند، تا زمانی که به اشکال بهتری بهبود یابند، که حالت بالاتر وجود را تضمین میکند.
نیروهای بالا "کور" توصیف شدهاند، و از آنجا که کور هستند، مستقیماً در منطق و دلیل شرکت نمیکنند.
هرچه فرد از نظر معنوی و فکری بیشتر در خود فرو رود، قدرت نیروهای فوق برای تسلط بر ذهن بیشتر میشود، و در تسلط کامل کوری، فرد صرفاً بر اساس حالات عاطفی فوق انگیزه وجودی پیدا میکند. با این حال، همه اینها ریشهای در ضرورت وجود بیولوژیکی دارند.
هنگامی که به درستی مدیریت شوند، اینها میتوانند به نیروهای عالی در دستان خردمندان تبدیل شوند، به جای اینکه فرد توسط این نیروها به بردگی کشیده شود و مجبور به زندگیای پر از عذاب برای خود باشد، که به بسیاری دیگر گسترش مییابد و عذاب آنها را نیز طولانی میکند.
طمع: نیاز به امنیت مادی، عاملی برای طولانی کردن وجود فیزیکی. طمع کور است، زیرا اندازه دیگر موجودات یا خود فرد را درک نمیکند. سطح نهایی طمع این است که هر خودخواهی میخواهد کل سیاره را ببلعد، که مشخصه تیپیک شخصیتهای روانپریش است. طمع به عنوان یک حالت میتواند نفرت دیگران، بیعدالتی علیه دیگران را دعوت کند، که میتواند به مورد نفرت قرار گرفتن یا کشته شدن منجر شود، و نفرت مرگبار را هم در خود فرد و هم در دیگران ایجاد کند، که یک حلقه تخریب دایرهای را ایجاد میکند.
هنگامی که طمع تعدیل شود، فرد در مسیر ثروتمندتر شدن و گسترش خود قرار میگیرد، که در نهایت به بخشش برای دیگر انسانها نیز منجر میشود. هنگامی که طمع کنترل شود، رشد تمدنها، دستاوردهای شخصی و پیشرفت مادی میتواند رخ دهد. طمع در پایان تکامل معنوی ناپدید میشود.
حسادت: به دلیل سردرگمی در مورد وضعیت امور مربوط به زندگی، برآوردهای نادرست در مورد وجود خود در مقایسه با دیگران میتواند به حسادت یا رشک منجر شود - فرد آنچه را که دیگری "دارد" یا آنچه را که فکر میکند "دیگری دارد" میخواهد. زیربنای حسادت، میتواند نیازی به ارتقای خود باشد [که جنبه خوب رشک است] و میتواند برای تسهیل خودتکاملی شخصی استفاده شود، اگرچه فقدان یک خود کامل شکل گرفته [دانستن تواناییهای خود یا جایی که در آن قرار دارد - یک حالت توهمی از سردرگمی] میتواند باعث رشک شود. رشک شکل قویتری از حسادت پایدار است و میتواند به قتل، خیانت، خودتخریبی عمده، یا نابودی تواناییهای شخصی فرد منجر شود، زیرا فرد همیشه بر حسادت به دیگران تمرکز دارد.
هنگامی که حسادت یا رشک کنترل شود و با قضاوت جایگزین شود، احساس قدردانی در شخص تازه وارد (Initiate) پدیدار خواهد شد. همچنین، به جای اینکه فرد در حسادت برافروخته شود، هنگامی که خودآگاهی وجود داشته باشد، این قدردانی به دیگر انسانها نیز گسترش مییابد، و پیوندهای مناسبی با دیگر موجودات میتواند شکل گیرد. حسادت میتواند برای شرکت در رقابت مثبت استفاده شود، جایی که فرد خود را برای رسیدن به یک استاندارد مطلوب تکامل میدهد. در پایان پیشرفت معنوی، هیچ حسادتی در انسانها وجود ندارد.
شهوت: شهوت نیرویی ضروری برای تولید مثل است و یک انگیزه بیولوژیکی دیگر برای تولید مثل یا تجربه ارتباط با دیگران است. در حالت کور، شهوت صرفاً به نیازی سیریناپذیر برای ارتباط تبدیل میشود بدون توجه به هیچ جزئیاتی، عاری از عقل. نیازها در اینجا بر اساس نیاز به طولانی کردن وجود شخصی فرد از طریق تولید مثل است. حالت کور شهوت میتواند یک حلقه خود-دایرهای ایجاد کند که میتواند انسانها را از نظر جسمی، روانی و از هر نظر دیگر مصرف کند، و فرد را از پیشرفت در هر زمینه یا زندگی ناتوان کند، یا مردم را وادار به کارهایی کند که به شدت از آنها پشیمان خواهند شد، مانند خیانت، بارداریهای ناخواسته، یا منجر به بسیاری از مشکلات دیگر شود.
شهوت مثبت است و در چارچوب عقلانی مناسب، میتواند خانوادهها، میراثها، روابط با دیگر انسانها، و رضایت شخصی ایجاد کند. همین نیرو، نیرویی است که در نیاز به ارتباط با موضوعات بالاتر [دانش، معنویت، بهبود بدن، و قدرتهای تولید مثلی مرتبط] استفاده و تبدیل میشود.
خشم: خشم یک احساس ضروری است که به انسانها قدرت دفع دشمنان را میدهد. در مورد نفرت کور، هیچ دلیلی پشت آن نیست، و در ترکیب با سایر تمایلات، فرد میتواند بدون دلیل نفرت داشته باشد، برای حسادت گرما (غلیان) داشته باشد، یا از موانع طمع یا شهوت خود متنفر باشد. خشم میتواند جنایات ناگهانی، غیرمنتظره و جبرانناپذیری ایجاد کند که فرد ممکن است بعداً از آنها پشیمان شود اما نتواند آنها را پس بگیرد. قتلهای ناگهانی که به قیمت زندگی فرد تمام میشود، میتواند در حالت خشم یا غضب زمانی که ذهن را فرا میگیرد، رخ دهد.
خشم، هنگامی که تعدیل شود، میتواند سلاحی بسیار قدرتمند باشد که در مورد عدالت کاربرد دارد، و هنگامی که هدفمند باشد، میتواند قدرتی فاجعهبار داشته باشد که واقعاً میتواند برای خیر استفاده شود. خشم میتواند در مقیاسهای بزرگ، حتی در میان خدایان، وجود داشته باشد، اما شکل "خشم" آنها کامل است و به هیچ وجه با مفاهیم انسانی خشم کور مرتبط نیست.
نفرت: شکلی از خشم متراکم است که بسیاری از چیزهای بالا را در خود دارد هنگامی که توجیه نشده و عقلانی نیست؛ نفرت حالت طولانیمدت خشم و میل به آسیب رساندن است، به ویژه هنگامی که این تصور وجود دارد که فرد به نوعی "ستم دیده" است. این میتواند درست یا غلط باشد، با این حال در حالت کور این تمایلات، هیچ پسزمینهای برای نفرت وجود ندارد. نفرت میتواند به قتل، خودتخریبی و بسیاری از خطرات دیگر منجر شود، هنگامی که کور باشد. این راه مطمئنی برای ایجاد حالت عذاب ذهنی است هنگامی که به درستی هدایت و کنترل نشود.
نفرت صحیح ضروری است هنگامی که بیعدالتیهای جدی رخ میدهد و برای تغییر برخی شرایط نیاز به نیرویی طولانیمدت است. برای برقراری عدالت میتواند ضروری باشد، اما هنگامی که فرد با نفرت کور شود، تمام حالات دیگر نیز میتوانند تشدید شوند، بنابراین قدرت نفرت نیاز به مدیریت دقیق دارد زیرا میتواند خودویرانگر باشد.
شکمبارگی: نیاز به تأمین غذا برای یک ارگانیسم برای زنده ماندن انسان ضروری است. شکمبارگی زمانی بوجود میآید که هیچ معیار سلامتی، قضاوت صحیح، یا معیاری در مورد آنچه که فرد باید برای حفظ یک وجود بیولوژیکی بهینه یا سالم مصرف کند، وجود نداشته باشد. شکمبارگی میتواند به ناتوانی و مرگ، یا سلامت وحشتناک منجر شود.
شکمبارگی شکلی از شهوت برای غذا است که تعدیل نشده است، اما هنگامی که به درستی تعدیل شود، از آن حالت به شکلی از مراقبت مثبت از خود حرکت میکند، هنگامی که سلامت بیولوژیکی و مصرف موجود مورد توجه است، که منجر به سلامتی، وضوح ذهنی و جسمی، و مدیریت بهبود یافته انرژی میشود.
کنترل تمام حالات فوقالذکر هنگامی که فرد از نظر معنوی تکامل مییابد، به این معنی است که او از اثرات سوء آنها رها شده و میتواند از این نیروها که "تحول کیمیاگری (یا روانشناختی)" نیز نامیده میشوند، بهرهمند شود.
هنگامی که مار نیروی کندالینی سقوط میکند، در حالتی از حلقه زدن به دور خود است و حس فاجعه را ایجاد میکند. اما هنگامی که صاف شود و آزاد شود، روشنایی را به ارمغان میآورد. همچنین این انگیزهها را آزاد میکند و با کمک خرد و خدایان میتوان به فردی تبدیل شد که این نیروها را در درون خود اصلاح کرده است. قبل از اینکه این فرآیند حتی شروع شود، فرد باید یاد بگیرد که این نیروها را مدیریت کند تا زمانی که از حکومت ظالمانه آنها رها شود و در نهایت به ارباب آنها تبدیل شود، به جای اینکه برده آنها باشد.
هرچه روح بیشتر تکامل یابد، بیشتر میتواند به این حالات دست یابد، که آرامش درونی، صلح با خود و جهان، و همچنین موفقیت در تمام کارهای اولیه که توسط انگیزههای فوق جستجو میشوند، اما این انگیزهها در حالت کور نمیتوانند به ارمغان بیاورند، را به همراه دارد. اعتدال موارد فوق همیشه به دقت حالتی از "اودایمونیا" (Eudemonia) یا "صلح با اهریمن [روح] خود" را در درون روح ایجاد میکند و لطف را هم در برابر خدایان و هم در برابر دیگر انسانها به ارمغان میآورد.
در معبد زئوس، هیچ یک از اینها شر نیستند؛ آنها فقط نیروهای نماینده طبیعت هستند که برای رشد به اشکال بالاتر که موجودی را به سوی تصفیه، برتری و قدرت سوق میدهند، باید تحت خرد قرار گیرند
© Copyright 2024, Joy of Satan Ministries;
Library of Congress Number: 12-16457, CI-476909645 EU Copyright Number